حمید حیدرپناه؛ این روزها بحثهای زیادی در خصوص آسیبهای اجتماعی و خصوصاً خودکشی صورت میگیرد. برخی مسئولان با تکیه بر آمارهای پزشکی قانونی و سایر نهادهای مرتبط از کاهش آسیبهای اجتماعی و خودکشی میگویند و برخی کارشناسان اجتماعی به استناد شرایط واقعی حاکم بر جامعه و تشکیک در آمارها، معتقدند تغییر محسوسی در این حوزه اتفاق نیفتاده و اصلاً سیاست و برنامه اجرایی فراگیر و مشخصی در این حوزه اجرا نشده که حال منجر به این نتایج شده باشد.
طرف مقابل هم ضمن نقد عملکرد و اظهارنظرهای کارشناسان، بر مستند نبودن برخی ادعاها و بی حاصل بودن پژوهشهای صورت گرفته آنها تاکید میکند.
هدف از نگارش این یادداشت قضاوت یا جانبداری از هیچ کدام از طرفهای این ماجرا نیست و صرفاً تلاش شده بر اساس مصاحبه ها، مشاهدات و بررسی شرایط فعلی جامعه و نتایج پژوهشهای صورت گرفته به تحلیل و بیان فرضیه هایی در خصوص این موضوع از زاویهای محدود پرداخته شود.
تاکنون در خصوص بررسی علل و ریشههای خودکشی پژوهشهای بسیاری انجام شده جامعه شناسان و روان شناسان نظرات و بحثهای فراوانی در این خصوص داشتهاند و هرکس بر اساس بینش نظری و تخصصی خود به بررسی زوایای مختلف آن پرداخته است. برخی روی مباحث کلان جامعه، ساختارهای اجتماعی و اقتصادی بحث نموده اند و مسائل فرهنگی و خصوصاً مشکلات اقتصادی مانند فقر بیکاری، ورشکستگی، فاصله طبقاتی و... را از عوامل اصلی افزایش آسیبهای اجتماعی و خودکشی دانسته اند. برخی هم با رویکردهای خردگرا روی مباحث فردی و ذهنی مانند افسردگی، سرکوب شخصیت، افزایش ناکامی و... مانور دادهاند.
آنچه مسلم است یک ویژگی مشترک از دهههای گذشته تا امروز در این خصوص باقی مانده آن هم شرایط حاصل از جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته است که موجب شکل گیری تضادهای زیادی شده، چالشهای ناشی از مهاجرت روستائیان به شهر، ناهمگونی جمعیت، افزایش آنومی، فقر، اعتیاد، از هم گسیختگیهای اخلاقی و اجتماعی و... موجب افزایش آسیبهای اجتماعی و خودکشی میشد.
در ابتدا عمده خودکشیها ناشی از جبرهای ساختاری بود، خصوصاً در جامعههای سنتیتر و مردسالار که زنان کمتر فرصت عرض اندام داشتند و بیشتر مغموم و سرخورده بودند. آنجا که قدرتشان به طرف مقابل نمیچربید، تلاش میکردند با فریادی بلند انتقام بگیرند و چه فریادی رساتر از خودسوزی و شعلههای آتش! هرچند این روش گاهی از سوی مردان هم مورد استفاده قرار میگرفت.
به مرور عمدهی خودکشیها در خلوت و به صورتی خاموشتر صورت میگرفت، این یعنی اینکه دغدغهها درون گرایانهتر شده بود یا شاید هم افراد به سطحی از آگاهی رسیده اند که مرگی دردناک و زجرآور را انتخاب نکنند.
به هرحال انگیزههای خودکشی در مورد هر فردی میتواند متفاوت با دیگری باشد و هرکسی میتواند دلایل خاص خودش را داشته باشد. اما صورت مساله یکی است و دلایل این پدیده در جامعه میتواند تلفیقی از این موارد باشد.
بدون شک «تنهایی» یکی از ویژگیهای مشترک عمدهی خودکشی هاست، معمولاً این تصمیم مرگبار در خلوت و تنهایی گرفته میشود و در اکثر موارد هم در همین فضا عملی میشود.
فردی که در تنگنای مالی قرار گرفته یا ورشکست شده، در شرایطی که مطمئن شود هیچ کس یاری گر او نیست و هیچ راهی برای برون رفت از این شرایط ندارد، یا فردی که دچار ناکامی یا افسردگی شده و از یارو همدمی که او را درک کند مایوس شده، به بن بست میرسد و خودکشی را انتخاب میکند.
بنابراین به نظر میرسد یکی از مهمترین شاخص هایی که میتواند به کاهش آسیبهای اجتماعی کمک کند افزایش «سرمایه اجتماعی» در جامعه است.
اما در شرایط فعلی وضعیت خودکشی و آسیبهای اجتماعی در چه شرایطی قرار گرفته است؟ اگر قرار باشد با استناد به آمارهای رسمی بپذیریم که اندکی کاهش یافته، چه عواملی توانسته بر این کاهش آسیبها اثرگذار باشد؟
برای بررسی این مقوله لازم است تغییرات حاصل شده در جامعه را هم در حوزه ساختاری و هم درونی بررسی کنیم و ببینیم که چه چیزی در جامعه پررنگتر شده است.
در عرصه ساختاری ظهور تکنولوژیهای جدید، گسترش رسانهها و فضای مجازی و در عرصهی فردی افزایش میزان آگاهی، تحصیلات و آزادیهای رفتاری ملموستر از سایر موارد است. خصوصاً برای زنان جامعه که هم به حقوق فردی خود آشناتر شده و هم محدودیتها در خصوص حضور فعالشان در جامعه برداشته شده است. در سادهترین شکلش کافی است به میزان دانشجویان، شاغلان و کارمندان رانندگان زن، تغییر پوشش و... نگاهی بیندازیم تا تفاوت را نسبت به گذشته حس کنیم.
حضور در شبکههای اجتماعی و گروههای مختلف مجازی، گذران اوقات فراغت و فرار از لحظات تنهایی، آزادی نسبی، افزایش آگاهی و یادگیری برخی مهارتهای زندگی از طریق خوانش مطالب مفید و کاربردی، فرصت ایجاد شده برای تخلیه برخی تنشهای درونی، افزایش دیده شدن و ارضای حس خودنمایی از طریق اشتراک گذاری مطالب و عکسها و لایک گیری (که نوعی تاییدشدن از سوی دیگران است) برخی از مزایایی است که امروزه فضای مجازی و وصل شدن به دهکده جهانی برای انسانهای جامعه امروز مهیا نموده است.
از همه مهمتر افزایش نسبی سرمایه اجتماعی از طریق حضور در گروههای فامیلی، قشری، صنفی و... محسوستر از گذشته شده است. با وجودی که این نوع سرمایه نمیتواند قابل قیاس با مدل موجود در دنیای واقعی باشد، اما به هرحال موجب افزایش مشارکت، همدلی و نزدیکی بیشتر افراد شده است و قطعاً نمیتوان نقش این موارد را در کاهش خودکشیها نادیده گرفت.
هرچند نمیتوان از اثرات منفی رسانههای جدید چشم پوشی کرد که گاه استفاده نادرست و غرق شدن در آن هم میتواند منتج به نوعی تنهایی فیزیکی افزایش فسادهای اخلاقی و اختلافات خانوادگی شود، اما به نظر میرسد در شرایط فعلی و پس از گذار از آن هیجانات اولیه به مرحلهی منطقی تری در مواجه با این پدیده رسیده ایم و به تعبیری شاهد نوعی «اهلی سازی» این پدیده از سوی افراد هستیم.
یکی دیگر از پدیدههای ملموس جامعه امروزی افزایش طلاق است، به نظر میرسد افزایش طلاق هرچند خود موجب معضلات بزرگ تری شده، اما به نظر میرسد حداقل در این حوزه ارتباط مستقیمی با کاهش خودکشی داشته باشد. چرا که بسیاری از خودکشیها در گذشته ناشی از اختلافات خانوادگی و از سوی افراد متاهلی بود که زندگی برایشان قفسی آهنین تبدیل شده بود و در شرایطی که طلاق تابوی بزرگی بود، تنها راه خروج از آن را پایان دادن به زندگی میدانستند و قطعاً بسیاری از افرادی که امروزه در این شرایط قرار گیرند طلاق و رهایی از زندگی مشترک را به خودکشی ترجیح دهند.
این سطرها تنها بخش کوچکی از واقعیت این مبحث پیچیده و بیان فرضیه هایی بود که میتواند بر روی این پدیده اثرگذار باشد و قطعاً بررسی دقیقتر این مقوله نیازمند پژوهشهای کاربردی و میدانی است.
بنابراین با وجودی که میتوان از تلاشها و زحمات مدیران و متولیان برای کاهش آسیبهای اجتماعی - که جزو وظایف کاری شان است - در کنار دغدغه مندی و پژوهشهای کارشناسان این حوزه تقدیر نمود، اما معلوم نیست آنچه در شرایط فعلی رقم خورده نتایج مستقیم برنامهها و نظرات آنهاست، چرا که تاکنون نه برنامه اجرایی و فراگیری برای کاهش آسیبهای اجتماعی از سوی مسئولان اجرایی شده و نه راهکارهای عملیاتی و ملموسی از سوی کارشناسان به جامعه تزریق شده.
ظاهراً برگزاری همایشها و چاپ کتابها هم تاکنون کمک زیادی به این مقوله نکرده، در حوزه اجرایی هم متولیان بیبشتر درگیر بوروکراسی اداری، کمیته ها، جلسات و برنامه هایی هستند که نتایجش شاید چند قدم آن طرفتر از اداره هم نمیرود و به جامعه هدف تزریق نشود. عمدهی کارشناسان هم در پیچ و خم تئوریها و مقالاتشان در کتابخانهها هستند و در نهایت پژوهش هایی که گاهی نتایجش از قفسههای کتابخانهها و اتاق مدیران خارج نمیشود. ولی وجه مشترک هردو، نگران بودن است نگرانی توام با نگریستن!
و این جامعه است که افسارگسیخته و متاثر از اتفاقات پیرامونی راه خودش را میرود، هرجا به بن بستی بخورد خودش راهی ایجاد میکند و جاده هایش را خودش میسازد، جاده هایی گاه به سوی پرتگاه میرود و گاه به مسیر درست.
در شرایط فعلی ضروری است مسئولان یک گزارش عملکرد واقعی و شفاف ارائه کنند و پژوهشگران این حوزه نتایج واقعی و ملموسی از راهکارها و استراتژی هایی که ارائه داده اند منتشر کنند تا افکار عمومی به قضاوت بهتری در این خصوص برسد و مشخص شود آیا هزینههای کلان صرف شده در عرصهی اجرایی و پژوهشی اثرات ملموسی بر کاهش آسیبهای اجتماعی داشته است یا نه؟
روزنامه نگار و مدرس دانشگاه