bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۲۲۴۷۰

حال‌وروز خانه «آتنا» در اردبیل

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۶ - ۲۴ تير ۱۳۹۶
حال‌وروز خانه «آتنا» در اردبیل 
 
پريناز (مادر آتنا) دست به شكمش مي‌كشد و مي‌گويد: «خدا آتنا را بعد از ۶ سال چشم انتظاري به ما داد. صداي دست و پا زدنش را توي شكمم كه مي‌شنيدم اشك در چشم‌هايم جمع مي‌شد. وقتي به دنيا آمد و توي بغلم گذاشتند صداي نفس‌هايش ديوانه‌ام مي‌كرد. آن روز سه تايي من و بهنام (پدر آتنا) و آتنا راه بيمارستان تا خانه را پرواز مي‌كرديم. آتنا درمان تمام دردهايي بود كه در زندگي‌ام كشيده بودم. حالت چشم‌هايش مثل خودم بود.»
 
به گزارش اعتماد، هق‌هق مي‌زند. اشك‌ها يكي بعد از ديگري باشتاب راه چشم‌هاي پريناز را پي مي‌گيرند و به موهايش مي‌ريزد. بي‌حال و بي‌جان گوشه ايوان فرش شده حياط خانه، پدري خوابيده و سوزن سرمي كه آن را با ميخ به ديوار آهني چسبانده‌اند، ميان رگ‌هايش است.

آتنا ۷ ساله يك روز صبح كنار وانت پدرش مشغول كار بود كه اسماعيل رنگرز او را ربود و به مغازه‌اش برد و بعد از ۴ روز اذيت و آزار كشت. دوربين‌هاي مداربسته محل هيچ كدام لحظه ربوده شده او را ثبت نكردند چون قاتل ردي از خودش به جا نگذاشته بود. ۲۰ روز بعد پليس پارس‌آباد پيكر تكه‌تكه شده آتنا را در بشكه‌اي پلاستيكي كه ميان قطعات ترياك جاسازي شده بود در پاركينگ خانه قاتل پيدا كرد. آن هم زماني كه همسر و برادر قاتل آن را پيدا كرده بودند. چند روز بعد قاتل به قتل آتنا اعتراف كرد و پس از آن پرده از دو قتل ديگر هم گشود؛ حالا ماجراي قاتل سريالي در تمام شهر پارس‌آباد و كشور پيچيده و همه را به حيرت انداخته است.

آتنا به كلاس اول نرسيد
زن‌هاي فاميل همه سياه‌پوش دور پريناز مادر آتنا جمع شده‌اند، مي‌گويد: «همه‌جا را دنبالش گشتيم، رودخانه ارس را، تمام ساختمان‌هاي مخروبه و متروكه شهر را، آتنا آب شده بود و رفته بود زير زمين.» تمام زن‌هاي فاميل ديده‌اند كه شوك حادثه گاهي هوش و حواس پريناز را مي‌برد. ناگهان از جايش بلند مي‌شود و مثل هميشه دور خانه مي‌چرخد تا به كارهاي روزمره‌اش برسد. آتنا را صدا مي‌زند.
 
مي‌گويد: «هفته پيش اسمش را توي مدرسه نوشتيم. با هم رفتيم پارچه صورتي خريديم تا برايش مانتو و شلوار بدوزيم. كيف و كتاب‌هاي مدرسه‌اش را خريده بود و هر شب كنارش مي‌گذاشت و براي خودش داستان مي‌گفت و مي‌خوابيد.» ناگهان با دو دست محكم بر سرش مي‌كوبد و مي‌گويد: «نگذاشتند سر خاكسپاري بروم و ببينمش. جيغ زدم و آنقدر خودم را زدم تا اجازه دادند. بدنش تكه‌تكه شده بود. چشم‌هايي كه بارها بوسيده بودم‌شان سياه و كبود شده بود. جيغ مي‌كشيدم و مي‌دويدم و اسمش را صدا مي‌زدم. نمي‌دانستم بايد به كجا و به كي فرار كنم. مي‌گفتم من را بكشيد و كنار آتنا دفن كنيد و ديگر نمي‌خواهم روي اين دنياي سياه را ببينم.»

هنوز براي او زود است كه بداند...
آسنا خواهر ۴ ساله آتنا چند قدم آن طرف‌تر از مادر نشسته. چهره‌اش شبيه آتناست. قاشق پر از غذا را در دستش گرفته و روبه‌روي دهان آتنا در عكس گرفته و مي‌گويد: «بيا غذا بخور. كي مياي؟» بعد بلند مي‌شود و راه داخل حياط تا خانه را مي‌دود. مي‌آيد اشك‌هاي مادر را پاك مي‌كند و عسل، دخترخاله‌اش و همبازي‌هاي ديگرش را صدا مي‌زند تا با هم بازي كنند خانه مادربزرگ آتنا يك هال بزرگ دارد كه آشپزخانه‌اي كوچك در انتهاي آن است.
 
زن‌هاي فاميل دور تا دور خانه نشسته‌اند و عده‌اي از آنها به ستون‌هاي مياني هال تكيه داده‌اند. غير از اين فضا در انتهاي كوچه فرش انداخته‌اند و يك چادر برزنتي سياه زده‌اند و بخش اصلي عزاداري آنجاست. زن‌ها نشسته‌اند و با صداي بلند با زبان تركي دعا مي‌خوانند. مادربزرگ آتنا بالاي مجلس نشسته. آنقدر صورتش را با ناخن‌هايش كنده كه تمام صورتش زخم است. دوباره جاي زخم‌ها را مي‌كند و گريه مي‌كند. مي‌گويد «خدااا، خدااا من فقط مي‌خواهم چشم‌هاي قاتل آتنا را از كاسه بيرون بياورم. من بايد ببينم كه او را مي‌كشند تا آرام شوم.»
 
معلم آتنا هم ميان عزاداران نشسته. اشك مي‌ريزد و بي‌قراري مي‌كند. مي‌گويد: «همكلاسي‌هايش همه مي‌دانند چه اتفاقي افتاده. گريه مي‌كنند و از اينكه در شهرشان چنين مردي رفت و آمد مي‌كرده، وحشت برشان داشته. حاضر نيستند تنها بيرون از خانه بروند.» زن برادر پريناز (مادر آتنا) هم مي‌گويد: «ما تو پارس‌آباد تا به حال چنين چيزهايي نداشتيم.
 
قتل آتنا آنقدر كه بچه مظلومي بود فرياد همه را بلند كرد. مردم ايران براي گرفتن حقش از جا بلند شدند. قاتل را نبايد توي قبرستاني كه همه آدم‌ها را خاك مي‌كنند بگذارند بايد اسم و رسم و گناه‌شان را بنويسند تا درس عبرتي براي ديگران شوند.» از «آگاهي» براي بردن مادر آتنا آمده‌اند. زن‌ها زير دست‌هايش را مي‌گيرند و او را به سمت ماشين مي‌برند. جمعيت هر لحظه منتظر خبري است. يكي از زن‌ها فرياد مي‌زند: «ما اعدام نمي‌خواهيم. بايد او را در ميدان اصلي شهر سنگسار كنند. چرا وقتي اين همه به دخترهاي مردم تجاوز كرد، او را توي شهر رها كردند.»

شهلا يكي از اقوام نزديك‌شان هم مي‌گويد: «پريناز هر روز عصرها مي‌رفت اردبيل براي آتنا لاي كتاب باز كند تا جايي كه آتنا را نگه داشته‌اند نشان بدهند. يك روز گفتند تمام رود ارس را بگرد، يك روز جنگل‌هاي اطراف را گشتند، يك روز بيابان‌هاي شهر؛ يكي از همان‌ها روز اولي كه در اردبيل لاي كتاب بازمي‌كردند گفتند كه آتنا فوت كرده اما اميد ما نااميد نمي‌شد هر روز بيشتر از ديروز اميد داشتيم كه برگردد.»
 
عسل، دخترخاله آتنا همان لباسي را به تن دارد كه آتنا در عكس‌هايش روي بنرهاي چسبيده به ديوار به تن كرده. پريناز مادر آتنا عسل را مي‌بيند و دوباره صورتش غرق اشك مي‌شود. عسل را بغل مي‌كند و اشك مي‌ريزد. مادر عسل مي‌گويد: «اين بلوز دامن‌هاي سياه و سفيد را يك روز كه من و پريناز رفته بوديم بازار براي دخترهاي‌مان خريده بوديم. جفت‌شان مثل همين را دارند.» عسل خودش را از آغوش خاله بيرون مي‌اندازد و به مادرش مي‌گويد هر چه زودتر لباسش را عوض كند تا خاله دوباره به گريه نيفتد.

اسماعيل، خونسرد در كنار پليس هنگام كشف جسدها حضور داشت
جلوي در خانه «اسماعيل رنگرز»، مردي كه حالا تمام ايران او را به نام قاتل آتنا اصلاني مي‌شناسند، پلمب كرده‌اند. مردي آرام و ساكت كه كمتر كسي حتي صحبت كردن عادي او را ديده است. خانه در شهرك فجر پارس‌آباد است. يك چهارراه كوچك كه روبه رويش خرابه‌اي متروكه است. زن‌هاي همسايه كه در آپارتمان‌هاي نوساز كناري زندگي مي‌كنند همگي از خانه بيرون آمده‌اند و با چادرهاي رنگي به رديف روي جدول كنار پياده‌رو نشسته‌اند.
 
یكي از آنها مي‌گويد: «زن اسماعيل خياط بود. البته اين زن سومش بود و از زن اولش هم بچه داشت. هيچ‌وقت هيچ سروصدايي از خانه‌شان بيرون نمي‌آمد.» بقيه زن‌ها حرف‌هاي زن را مي‌شنوند با چادر رويشان را مي‌گيرند و سكوت مي‌كنند. اهالي ترسيده‌اند اما مي‌دانند اسماعيل پيش پليس است و ديگر نمي‌تواند كاري كند.
 
تصور اينكه همسايه‌شان معلوم نيست جسد چند زن و بچه را توي پاركينگ خانه‌اش برده و آورده باشد هوش از سرشان مي‌پراند. آنها آمار لحظه به لحظه اعتراف‌هايش را در كانال‌هاي محلي تلگرام مي‌خوانند و تلاش ماموران نيروي انتظامي براي پيدا كردن جاي جسدهايي كه او اعتراف كرده را در گوشه گوشه شهر مي‌بينند.
 
چند ساعت پيش اسماعيل اعتراف كرده كه سر جسد زني كه خردادماه سال ۹۳ پيش در خيابان باوفا (شهرك فجر) كشته را در يكي از كوچه‌هاي اين خيابان دفن كرده. حالا ماشين‌هاي پليس و نيروي انتظامي خيابان باوفا را قرق كرده‌اند و مشغول كندن زمين هستند. اطراف محل را با نوارهاي زردرنگ منطقه استحفاظي بسته‌اند و مردم براي ديدن سر جسد زن هجوم آورده‌اند. سه ساعت است كه زمين را كنده‌اند اما هنوز به چيزي نرسيده‌اند.
 
يكي از اهالي محل مي‌گويد: «خانه‌هاي اين منطقه را در دو سال گذشته بازسازي و نوسازي كرده‌اند. ممكن است سر جسد از بين رفته باشد.» مهرداد يكي ديگر از اهالي محل كه اين زن را مي‌شناخت، مي‌گويد: «همان سال ۹۳ پليس خيلي تلاش كرد تا قاتلش را پيدا كند. زن تنها بود و تازه يك هفته از آذربايجان به ايران آمده بود. هيچ كسي را اينجا نداشت. وقتي هم جسدش را پيدا كردند، كسي نيامد از او شكايت كند. به خاطر همين پرونده‌اش هم هيچ‌وقت بسته نشد. تا اينكه اسماعيل ديروز به اين قتل اعتراف كرد.»
 
مهرداد از وحشتي مي‌گويد كه همان روزها گريبان زن‌هاي محل را گرفته بود و رفت و آمد و رفتارهاي طبيعي اسماعيل، او در تمام مدتي كه پليس براي پيدا كردن جنازه درمنطقه تلاش مي‌كرده در كنار اهالي محل حضور داشته و با آرامش مراحل را پيگيري مي‌كرده است. پيرمردي كه صاحب مغازه سوپري رو به روي خانه اسماعيل است، مي‌گويد: « هميشه ساعت ۲ ظهر از خانه بيرون مي‌رفت و ساعت ۳ بعد از نيمه شب برمي‌گشت. اين را تمام اهالي محل مي‌دانند. هيچ‌وقت او را مضطرب يا پريشان نديدم. هميشه آرامش داشت و وقتي مي‌خواست خريد كند بي‌آنكه حرفي بزند جنسش را برمي‌داشت حساب مي‌كرد و مي‌رفت. البته خيلي‌ها مي‌گفتند كه چند بار زندان افتاده. اما من با چشم‌هاي خودم نديده بودم و باور نمي‌كردم. اسماعيل يك دختر بزرگ داشت. پسرش هم ۱۵ ساله بود و يك دختر كوچك ۱۲ ساله هم داشت. زن و بچه‌اش آدم‌هاي خوبي بودند.»

دخترك كسي را نداشت تا از قاتل شكايت كند
منطقه سه مسكن بهزيستي در پارس آباد يك جاده خلوت است كه اطرافش تك و توك خانه‌هاي نوساز ديده مي‌شود. اسماعيل پارسال كه زني جوان را كشت، جسد بدون سرش را كنار چاه فاضلاب اين منطقه انداخت. حالا مردم دور استخر سيماني چاه حلقه زده‌اند و درباره روزي كه جسد زن آنجا پيدا شد، صحبت مي‌كنند. پيرزني از اهالي محل مي‌گويد: « وقتي پليس آمد و جسدش را ديد گفت خيلي جوان است. شايد ۱۸ سالش بيشتر نباشد. بعد گفتند از اروميه به پارس آباد آمده، او كسي را نداشت تا بيايد و پيگيري قاتلش باشد، به خاطرهمين هم فراموش شده بود.»

روي شيشه‌ها و در مغازه رنگرزي اسماعيل پر از آثار فرورفتگي سنگ‌هايي است كه مردم از صبح روزي كه خبر قتل آتنا آمد و مشخص شد قاتل اوست، روي آن كوبيده‌اند. مغازه‌اي كوچك و متروكه با در چوبي سبزرنگ كه شيشه‌هاي آن را شكسته‌اند. مغازه سر نبش ميدان امام خميني، ميدان اصلي پارس آباد قرار دارد. چهار ماشين نيروي انتظامي در ۴ طرف چهارراه مغازه را تحت نظر دارند. صاحب يكي از مغازه‌هاي سر ميدان كه پيرمردي ميانسال است، مي‌گويد: صبح روزي كه اسماعيل اعتراف كرد؛ يكي از زن‌هاي پارس‌آباد در مغازه را شكست و رفت داخل و تمام وسايل را از شيشه مغازه پرت كرد پايين. تمام پارس‌آباد زن و مرد در اين چهارراه جمع شده بودند و به اسماعيل ناسزا مي‌گفتند.»
 
كنار مغازه اسماعيل يك اسباب‌بازي‌فروشي است كه از دو طرف ميدان به بيرون در دارد. صاحبش كه پسر جواني است مي‌گويد: «اسماعيل معمولا ظهر‌ها مي‌آمد سر كار و تا نيمه‌هاي شب مي‌ماند. معمولا كم حرف مي‌زد. همه مي‌دانستند قبلا زندان بوده و آدم خطرناكي است. اسم مغازه‌اش رنگرزي بود اما شايد فقط هفته‌اي يك‌بار لباس رنگ مي‌كرد. مردم مي‌آمدند و لباس‌هاي‌شان را مي‌آوردند تا رنگ كند. البته برخوردش با مشتري‌ها خوب بود. من يك بار به خاطر تابلوي مغازه‌ام با او درگير شدم و در نهايت خودم كوتاه آمدم، چون در نهايت مي‌دانستم كه آدم درستي نيست.»

وانت دستفروشي بهنام پدر آتنا هميشه سر همين چهارراه و روبه‌روي مغازه اسماعيل بود. تمام مغازه‌دارهاي اين منطقه آتنا و پدرش را هر روز مي‌ديدند كه همراه وانت‌شان سر چهارراه مي‌آيند و بساط لباس‌هاي رنگارنگ دخترانه را براي فروش پهن مي‌كنند. خانه بهنام و پريناز (مادر و پدر آتنا) آن طرف اين ميدان است. يك آپارتمان سه طبقه با نماي آجري رنگ و در فلزي كه شيشه‌هاي آينه‌اي دارد. نويد روبه روي آپارتمان خانه آتنا در مغازه پست كار مي‌كند.
 
او هر روز شاهد رفت و آمدهاي آتنا و پدرش بوده و مي‌گويد: آتنا دختربچه فرزي بود. با اينكه هنوز مدرسه نرفته بود اما بلد بود چطوري پول كارت به كارت كند. تمام پول‌هاي پدرش را او كارت به كارت مي‌كرد. عصرها هميشه با دو تا نان توي بغلش از جلوي مغازه من رد مي‌شد و سلام مي‌داد.»

آتنا برنمي‌گردد
غروب پنجشنبه نخستين شب جمعه‌اي است كه آتنا را به خاك سپرده‌اند. مردم يكي يكي دسته‌هاي گل را روي مزار آتنا مي‌گذارند و مي‌روند. دختربچه‌هايي دور مزار حلقه زده‌اند و در سكوت عكس‌هاي آتنا را تماشا مي‌كنند. آتنا در عكس‌ها با مانتو و شلوار و مقنعه سفيدرنگ پيش‌دبستاني به همه لبخند مي‌زند و دست تكان مي‌دهد. نه صداي شيون‌ها را مي‌شنود نه فريادهايي كه اسمش را بارها و بارها تكرار مي‌كنند.
برچسب ها: آتنا اردبیل
bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۵
خدا این عوضی کثافت رو لعنت که....و عوضی های دیگر را
سهند
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
در متن خبر از جسد تكه تكه شده آتنا نوشته شده بود كه در شايعات پخش شد اما پدر آتنا نهايتا اظهار كرده كه اين شايعه واقعيت ندارد و بهتر است خبر شما آلوده به شايعه و تخيل نباشد
نادر
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
هیچ مسئولی نمیاد چیزی بگه
اگه تو آمریکا اتفاق افتاده بود بیشتر تلویزیون در موردش حرف میزد بیست و سی و مجله خبری و ریشه یابی میکردن و در نهایت هم به این نتیجه میرسیدن که آمریکا و دولت مردانش باعث بوجو آوردن وضعیت موجود شدن هر روز بیست بار حمله مردم به خونه یارو رو پخش میکرد
مزدشت
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
یکی از مواردی که 2030 بهش اشاره کرده بود همین آموزش بچه ها در مورد امور جنسی بود تا بتونن از خودشون محافظت کنن. اگه 2030 با کولی بازی و هوچیگری مشتی متعصب بی سواد متوقف نشده بود شاید امروز آتنا زنده بود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۵
یه دختر بچه بی دفاع در مقابل یه آدم جانی چه کاری از دستش برمیاد. چرت و پرت میگی. حالا هرچی اطلاعاتش بالا باشه، زورش به این آدم میرسه؟ یعنی تو همین چند روز که 2030 لغو شد منجر به این اتفاق شد؟ یه کمی عمیق فکر کن باسواد.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
اگر قتل اول و دوم بخاطر نداشتن شاكي رها نميشد اكنون آتنا زنده بود فقط قاتل نبايد محاكمه شود كوتاهي ديگران نيز نياز به پيگيري دارد
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱۸
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
ای خدا اگر عدالتی هست باید این کثافت شرور که باعث بدبختی این پدرو مادر شده است است را به صورتی از بین ببر که هر ثانیه براش جهنم بشه. خدا لعنتت کنه حیوان
ناشناس
Canada
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
دو خانواده متلاشی شد و امنیت یک ملت به سخره گرفته شد.
حميد
Germany
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
در اين سالها ما به كجا رسيديم
ما در چه چيزي پيشرفت داشتيم؟؟؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
ما رکورد زدیم...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
ظاهراً تتلو گفته اگر حجابش را رعایت می کرد این اتفاق برایش نمیفتاد. قبل از اینکه این روانپریش اظهار نظری بکند بهتر است به روانشناس مراجعه و خود را معالجه کند.
کوروش
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
بجای عاطفیزه کردن فاجعه ی انسانی آتنای عزیز ، پویشی مردمی ، اجتماعی و فرهنگی راه بیندازیم تا این رخداد تکرار نشود .
مصطفی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
این حرومزاده ی نامرد رو زودتر اعدام کنید تا کمی التیام بخش مردم بزرگوار پارس آباد و کل ایران بشه.هرچند اینجور افراد روانی و حرومزاده رو باید تیکه تیکه کرد.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
خدا خودش به این خانواده صبر بده درد عمیقیه
ناشناس
Netherlands
۱۱:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
جگرم سوخت....
خدا به پدر و مادرش صبر عنایت فرماید، غم مرگ فرزند کمر شکن است اگر با جنایت هم همراه شود بسی دردناکتر و سخت تر.
هر چند وقت یکبار شاهد اینچنین اتفاقات وحشتناکی هستیم
چرا هیچ نهاد مسئولی به چرایی این قبیل ماجراها نمیپردازند و به قول معروف به مردم گزارش نمیدهند
دیگر اینکه چرا وجدان عمومی نسبت به این دست اتفاقات اینقدر بی اهمیت شده است، در صورت وقوع این ماجرا در کشور دیگری معمولا جامعه در شوکی عمیق فرو میرود و تمام مردم به انواع مختلف به ابراز همدردی میپردازند
مع العسف حتی در تلوزیون هم به این ماجرا پرداخته نشد و دیروز هم بر سر منابر جز یکی دوجا اصلا به آن اشاره ای نشد..
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
سلام در تیتر گزارش مربوط به دختر کوچولوی مظلوم آتنا اصلانی نام اردبیل قید شده در حالی که محل وقوع حادثه پارس آباد مغان در 230 کیلومتری اردبیل است بهتربود همان پارس آباد نوشته می شد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
بجای اینکه مسأله ای پیش بیاید و بعد بگوئیم چه کنم با بهسازی بهینۀ یکی از قوا(اسمشو ببرم ناراحت میشه)..با علمی سازی بخش های مختلفش و با آرشیو کامل سوابق محکومین میتواند کمک بسزائی در جلوگیری از اتفاقات مشابه انجام داد.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
خواهشا پدر و مادر ها بيشتر مراقب بچه هاشون بخصوص دخترها باشن
آدماي جاني و رواني توي جامعه زيادن كه ما در اكثر مواقع نمي تونيم از افراد عادي تشخيصشون بديم
پس بهتره اول سعي كنيم از بچه ها بيشتر مراقبت كنيم و اونا رو از خودمون جدا نكنيم اون هم در اين سن هاي پايين
تعجب مي كنم از پدر و مادري كه دختر عزيز كردشون رو توي اين سن كم تنها راهي خونه ميكنن، مي فرستن بره نون بخره و .....
و در بدترين حالت اجازه مي دن بره مغازه اين جاني آب بخوره ... آدمي كه به گفته مغازه دارها و همسايگان در سابقه دار بودنش شكي نبوده
بي احتياطي و برخي والدين را هم اضافه كنيد به ساير مواردي كه موجب اين فجايع ميشه
مجله فرارو