bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۶۳۶۸

ساعت فروش آمریکایی-ایرانی

دکتر سید عبدالرحیم لاری
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۰ - ۰۲ آبان ۱۳۸۷
«دیگران به من می گویند؛ تو می توانی هر چیزی را به هر کسی بفروشی. الان هم می خواهم چیزی به تو بفروشم.» این کلمات در فیلم شبکه (Network 1976) از سوی آرتور جنسون(Arthur Jensen)، رییس کمپانی خبری یو بی اس (U.B.S.)، به هوارد بیل (Howard Beale) خطاب می شود.
 
آرتور جنسون مدعی می شود که در طول عمر خود خرید و فروش کالاهای زیادی را انجام داده، از کالاهای خردی چون دوچرخه تا سازمانهای بزرگ تجاری یا خبری. گویا در گفتگوی روزنامه اعتماد با دکتر هوشنگ امیر احمدی فروشنده ای از این دست به چشم می خورد. جلسه ملاقات آرتور جنسون و هوارد بیل در اتاق کنفرانس و سخنان قاطع و شفاف رییس یو بی اس، چشم انداز روشنی از جهان آن فروشنده بزرگ آمریکایی را نشان می دهد. 

آیا این فروشنده ایرانی- آمریکایی همان چشم انداز و تلقی را دارد و با همان دیدگاه دست به کار خرید و فروشی بین ایران و آمریکا شده است؟ این مسئله ای است که لازم به توجه و دقت بوده و باید در لابلای کلمات جستجویی شود. به بیان روشن، جستجو برای پی بردن به قصد و غرضی است که در تاسیس دفتر شورای آمریکایی-ایرانی (American Iranian Council)و به دنبال آن در ایجاد دفتر حفاظت منافع آمریکا در ایران دست به کار شده و آقای لاریجانی آن را حرکت موذیانه آمریکاییان دانسته است. 

جنسون در سخنرانی خود از شبکه ای یاد می کند که در آن انسانها و دولتها بر اساس نیازهای متقابل به یکدیگر وابسته اند به گونه ای که هر فرد و دولتی در این رابطه پیچیده از داد و ستد قرار دارد. به نظر وی، شبکه گسترده داد و ستد شبکه ای طبیعی است که فرد آرمانگرایی چون هوارد بیل با آرمانهایش در آن ایجاد زحمت می کند و با نقض طبیعت مرتکب ظلم شده است. جنسون از هوارد می پرسد که سران حزب کمونیست شوری در جلسات خود در مورد چه چیزی صحبت می کنند؟ در مورد طبقه کارگر و آرمانهایش؟ خیر. آنها هم مثل ما نقشه ها و طرحهایشان را روی میز ریخته و به حساب و کتابهایشان می پردازند. در چشم انداز جنسون، این آرمانها و ایده آلها نیستند که تمایزی بین انسانها و دولتها ایجاد می کنند، بلکه تمایز تنها در نحوه و میزان داد و ستدها در شبکه جهانی است و به همین دلیل هم تفاوتی اساسی بین کاپیتالیسم و سوسیالیسم دیده نمی شود. 

در واقعیت، جنسون چشم انداز به جهانی را می گشاید که می توان به جهان آمریکایی تعبیرش کرد؛ جهان در شبکه داد و ستد و نه چیز دیگر. آقای هوشنگ امیر احمدی گوشه ای از این چشم انداز را در مصاحبه خود نشان داده است. او مثال خرید و فروش ساعت را پیش می کشد و با این مثال قصد تبیین معضل رابطه ایران و آمریکا را دارد.
 
بین دو طرف یکی ساعتی دارد و دیگری می خواهد آن را بفروشد اما دارنده ساعت حاضر به فروش آن نیست. به نظروی، اصرار دارنده ساعت بر عدم فروش تنها به پیچیده شدن رابطه کمک می کند و باعث می شود که در نهایت خریدار بگوید؛ «حال که مذاکره نمي کنيد يک نفر را پيدا مي کنم تا تيري به تو بزند و ساعت را بيرون بکشد يا نيمه شب بر سر تو بزند يا به تو چاقو نشان دهد و ساعت را از تو بگيرد.» البته ایشان برای خروج از این وضعیت راه حلی نیز در نظر دارد که به وضوح به طرف مالک ساعت یا به بیان روشن به ایران مربوط می شود. «اکنون وضعيت بين ايران و امريکا همين است؛ وضعيتي که ايران مي تواند به وجود بياورد و امريکا مي خواهد آن وضعيت باشد اين است که روي آن قيمتي بگذارد.» 

دو نکته در مورد جهان آمریکایی امیر احمدی به چشم می خورد. نکته اول به خود وی و شورای پا گرفته از وی مربوط می شود. به بیان روشنتر، ایشان در این معامله چه نقشی دارد و شورای آمریکایی-ایرانی در این بین چه کاری می کند. نکته دوم به ماهیت چشم انداز جهان وی مربوط می شود، به این معنا که معامله مورد نظر وی با چه دیدگاهی نگریسته می شود که بر اساس آن وی در آمریکا و ایران دست به کار شده است. 

موضوع جالب توجه در مورد نکته نخست ادعاهایی است که دکتر هوشنگ امیر احمدی مطرح کرده است. به گفته ایشان؛ « من به عنوان يک ايراني که کشور و ملت خود را دوست دارم و قصد انجام خدمت را دارم يکسري کارهايي انجام دادم و فرصت هايي را به وجود آوردم و وظيفه من اين است». از سوی دیگر، ایشان در مورد شورای آمریکایی-ایرانی مدعی است؛ « شوراي ايرانيان - امريکاييان يک نهاد غيردولتي، غيرسياسي و غيرانتفاعي است» و در ادامه کار این شورا چنین توصیف می کند؛ « کار آن ايجاد يک درک بهتر بين دو ملت و دو دولت و ايجاد يک تريبون براي گفت وگو بين دولت ها و ملت ها بوده است». 

روشن است که ایرانی دانستن خود و مدعی انجام خدمت به کشور و ملت خود ادعایی پسندیده است، اما با توجه ادعای مربوط به شورای آمریکایی-ایرانی مدعی خدمت به کشور و ملت ایران شک برانگیز می شود. شورای آمریکایی-ایرانی حتی در گفته های خود آقای امیر احمدی نیز شورایی غیر سیاسی نیست و حتی می توان گفت شورایی غیر دولتی و غیر انتفاعی نیز نیست. در واقع، این شورا با اعضایی که دارد و به گفته وی متشکل از دولتمردان باسابقه آمریکایی است، یک نهاد منفک از دولت آمریکا نیست. 

نباید به این دلیل قناعت کرد که چون اعضا سابق بر این پست دولتی داشته اند پس نهادی غیر دولتی است، چون هیئت حاکمه در آمریکا تنها به وجه صوری عبارت از دولت آمریکا است و به وجه واقعی آن دامنه بسیار گسترده تری را در می گیرد و حتی می توان گفت که دولت در آمریکا از آن لایه ها ی در سایه تشکیل شده که اکثر اعضای شورای آمریکایی-ایرانی نیز از همین طیف بوده و به همین جهت نیز شورا در مدت کوتاه شش ماه مجوز گرفته و به صورت موثری فعالیت می کند. از سوی دیگر، آقای امیر احمدی به کیش سفر می کند در حالی که قصد رساندن پیامی از دولت آمریکا به ایران را دارد و مدعی است که من نه «دلال» و نه «پیام آور» هستم و تنها «قصد خدمت» به کشور و ملت خود را دارم.
 
آنچه که به روشنی از سخنان و عملکرد دکتر هوشنگ امیر احمدی پیداست که نه شورای آمریکایی-ایرانی نهادی غیر سیاسی و غیر دولتی است و در نتیجه، نه ایشان از سر عرق ملی و خدمت کاری انجام می دهد و واقعیت قضیه را در این می توان دید که شورای ایشان شعبه غیر رسمی دولت آمریکا است که گام به گام ایران را به نقطه مطلوب آمریکا نزدیک می کند. 

به گفته آقای امیر احمدی؛ کار شورا «ايجاد يک درک بهتر بين دو ملت و دو دولت و ايجاد يک تريبون براي گفت وگو بين دولت ها و ملت ها» است، اما مسئله در این است که با چه چشم اندازی به این تریبون نگریسته می شود و آیا در اصل این یک تریبون برای تبادل نظرات است یا میز معامله صرف؟ چشم انداز آقای امیر احمدی در همان مثال ساعتی که گفته معلوم می شود. این همان تلقی است که جنسون دارد و با آن می خواهد چیزی به هوارد بیل بفروشد. بر اساس این تلقی، هر چیزی قابل خرید و فروش است اما مشکل تنها در تعیین قیمت آن است و بنابر این تلقی است که آقای امیر احمدی از لیست آرزوهای ایران سخن می گوید. در واقع، تمام بسته های رنگارنگ پیشنهادی غربی ها نیز بر اساس همین تلقی به ایران پیشکش شده است که با ژستی سخاوتمندانه نیز همراه بوده است. غربی ها با بسته های خود مدعی لطفی در حق ملت ایران هستند و انتظار دارند که ملت ایران نیز شکرگزار الطاف آنان باشد. موضوعی که آقای امیر احمدی به آن توجه ندارد این است که او می خواهد واسطه در گفتگوی بین ایران و آمریکا باشد اما تلقی او فقط آمریکایی است و اصولا توجهی به دیدگاه ایرانیان ندارد و در نتیجه اگر هم نخواهیم او را عاملی از عوامل غربیان بدانیم باز رویه او یک سویه و صرفا غربی است. 

آنچه که نه آقای امیر احمدی و نه غربیان توجه ندارد مسئله حقی است که دولت و ملت ایران برای خود قائل است. موضوع تنها منحصر به انجام یا تعلیق غنی سازی اورانیوم نیست، بلکه موضوع بر این است که به چه حق کاری که غربیان خود را محق به انجام آن می دانند، برای ایران ممنوع باشد. سخن ایران مربوط به حقوق خود است که سخنی طبیعی است. آیا حق یک ملت که قوانین بین المللی هم محترم شمرده قابل معامله است؟ این پرسشی است که دیدگاه آمریکایی و به خصوص واسطه آنان یعنی آقای امیر احمدی نادیده گرفته و اساسا جایی در آن ندارد. تقابلی که در اینجا وجود دارد بین دو دیدگاه کاملا متفاوت است که یکی مبتنی بر حق خواهی و دیگری بر معامله است. 

اکنون می توان در رفت و آمدها و فعالیت گسترده آقای امیر احمدی و شورای وی در سالهای اخیر این تامل را داشت که کدام دیدگاه بر کدام دیدگاه حکم می کند و عرصه را بر آن تنگ کرده به گونه ای که شاید این رفت و آمدها گویای آن باشد که دیدگاه حق خواهی صبغه معامله ای پیدا کرده است. می توان به راحتی از حق خواهی سخنرانی های پرشوری داشت اما در دنیای سیاست عملکردها است که تعیین کننده سخنان است و نه برعکس. به عبارت دیگر، می توان مدعی آرمانگرایی و پافشاری بر اصول بود و داد سخن بر آن داد اما ممکن است که در عمل چنان رفتار شود که بر سر آن معامله ای انجام شود و ارتباطها و رفت و آمدهای کسی چون آقای امیر احمدی زنگ خطری است بر احتمال وقوع چنین امری. در کلامی کوتاه، آقای هوشنگ امیر احمدی آن ساعت فروشی است که آمده تا حق کسی را به معامله و حتی کسی چه می داند، به حراج بگذارد.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین