bato-adv
کد خبر: ۱۶۷۴۳۸

"به خاطر تختی از زندی سیلی خوردم"

سينه پيرمرد، گنجينه‌يي از اسرار بازگو نشده تاريخ كشتي ما است. درحافظه او رد تمامي خاطرات تلخ و شيرين سالن قديمي هفت‌تير و امجديه را مي‌شود پيدا كرد. از انزواي جهان پهلواني كه به خاطر او سيلي خورد تا احساس غرور از قهرماني نامداران تاريخ كشتي ايران. اين پيرمرد نازنين نامش «علي آقا باشي» است؛ اما او را «علي قاچاق» مي‌نامند؛ لقبي كه از يك شوخي ناگهاني «عبدالله موحد» آغاز شد و با نام او پيوند خورد. در حاشيه مسابقات نظاميان جهان فرصتي پيش آمد تا با او گفت‌وگويي داشته باشد.
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۲ - ۰۹ آبان ۱۳۹۲
سينه پيرمرد، گنجينه‌يي از اسرار بازگو نشده تاريخ كشتي ما است. درحافظه او رد تمامي خاطرات تلخ و شيرين سالن قديمي هفت‌تير و امجديه را مي‌شود پيدا كرد. از انزواي جهان پهلواني كه به خاطر او سيلي خورد تا احساس غرور از قهرماني نامداران تاريخ كشتي ايران. اين پيرمرد نازنين نامش «علي آقا باشي» است؛ اما او را «علي قاچاق» مي‌نامند؛ لقبي كه از يك شوخي ناگهاني «عبدالله موحد» آغاز شد و با نام او پيوند خورد. در حاشيه مسابقات نظاميان جهان فرصتي پيش آمد تا با او گفت‌وگويي داشته باشد.

از آشنايي خودت با تختي بگويد؟ اولين بار تختي را كجا ديديد؟
من سرايدار و مسوول رختكن باشگاه شهداي هفت‌تير و چند سال هم در باشگاه امجديه بودم. از نزديك با تختي و ساير قهرمانان برخورد داشتم. تختي با ساير كشتي‌‌گيران فاصله داشت، او از همه متمايز بود. در سال‌هاي پاياني زندگي‌اش بر او خيلي سخت گذشت. به بهانه‌هاي مختلف نمي‌گذاشتند تمرين كند، مثلا به او مي‌گفتند يك وزن بالاتر كشتي بگير. تختي به جبهه ملي گرايش داشت و هفته‌يي يك بار به ديدار آيت‌الله طالقاني مي‌رفت و اين گرايش سياسي او باعث شد كه در اواخر زندگي‌اش توسط ساواك خيلي اذيت شود. مرتب او را تحت فشار گذاشتند البته من بيشتر در رابطه با زندگي ورزشي تختي اطلاعاتي در ذهنم دارم.

در آن سال‌ها ديگر باشگاه ما نمي‌آمد. بعضي وقت‌ها در باشگاه دخانيات و گاهي اوقات در باشگاه راه‌آهن تمرين مي‌كرد. آنقدر منزوي شده بود كه وقتي تيم شوروي براي مسابقه دوستانه به ايران آمد عباس زندي كه سرمربي تيم ملي بود به من گفت كه اگر تختي آمد نگذار به سال بيايد، اما وقتي تختي آمد صدا زد علي در را باز كن، ابهت تختي آنقدر زياد بود كه من نتوانستم مانع او شوم وقتي وارد سالن شد همه تماشاگران يكصدا فرياد زدند تختي تختي. وقتي زندي، تختي را در سالن ديد آمد و گوش مرا گرفت و از وي يك سيلي خوردم كه باعث شد از حال بروم و مرا به بيمارستان بردند. تختي بعد‌ها متوجه شد و مرا نوازش كرد و گفت شرمنده‌ام علي، تو به خاطر من سيلي خوردي. البته بعد‌ها عباس زندي از من عذرخواهي كرد.

يعني تختي و زندي رابطه خوبي با هم نداشتند؟

اصلا با هم خوب نبودند، هنگامي كه با هم روبه‌رو مي‌شدند در ظاهر با هم برخورد محترمانه‌يي داشتند اما واقعيت اين بود كه رابطه آنها با هم خوب نبود.

در عروسي آقاي تختي شركت كرديد؟
من فرصت نكردم حضور داشته باشم اما بعد از عروسي برايمان شيريني آورد. تختي مرد بزرگي بود.

چرا به شما مي‌گويند علي قاچاق؟
خارجي‌هايي كه براي كشتي گرفتن مي‌آمدند، من كفش‌ها و كيف‌هاي كشتي را از آنها مي‌خريدم. بيشتر از كشتي‌گيران ژاپن و شوروي خريد مي‌كردم. من اين لباس‌ها و وسايل را مثلا 10 تومان مي‌خريدم و 15 تومان به بچه‌هاي خودمان مي‌فروختم. يك‌بار عبدالله موحد سرتمرين به شوخي با لحن مازندراني فرياد زد «علي تو همش قاچاقي» يعني تو همش تو كار قاچاق هستي و از آن روز ديگر همه مرا علي قاچاق صدا مي‌كردند. موحد هنوز هم مرا ببيند، مي‌بوسد و همان شوخي‌ها را با من تكرار مي‌كند.

با كدام يك از كشتي‌گيران صميمي‌تر بوديد؟
با همه خوب بودم. منصور مهدي‌زاده و صنعتكاران و، موحد، حبيبي و... با همه خوب بودم.

روزي كه خبر مرگ تختي رو شنيديد كجا بوديد؟
آن وقت كه تختي فوت كرد مهدي‌زاده و بقيه بچه‌ها در باشگاه تمرين مي‌كردند، خبر دادند كه تختي خودكشي كرده است و همه لباس پوشيدند و رفتند بيمارستان.

به كشتي كدام يك از قهرمانان ايران علاقه داشتيد؟
آن روزها همه كشتي‌گيران فني بودند. سگك‌هاي تختي بسيار زيبا بود. منصور مهدي‌زاده و اكبر حيدري كشتي‌هاي زيبايي مي‌گرفتند اما اگر نظر مرا بخواهيد بهترين كشتي گير تاريخ ايران امامعلي حبيبي است.

وضعيت كشتي فرنگي در آن روزها چگونه بود؟
كشتي فرنگي ايران در آن روزها حرف‌هاي زيادي براي گفتن نداشت، در همين اواخر محمد بنا كشتي فرنگي ايران را متحول كرد.

صحبت پاياني؟
از خدا مي‌خواهم كه كشتي‌گيران مملكت هميشه پيروز باشند، مسوولان به قديمي‌ها توجه كنند و به درددل‌هاي آنها گوش دهند. اين قديمي‌ها براي كشتي زحمت‌هاي زيادي كشيدند.
برچسب ها: تختی زندی کشتی موحد
مجله خواندنی ها
مجله فرارو